قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

2ابان 92 عید غدیر

عید غدیر هم دو روز تعطیل بودیم قلب مامان قرار شد بریم گلوگاه  هم ناهار بریم اکبر جوجه و هم بریم بندر ترکمن با اینکه مدتش کم بود اما به ههمون خیلی خوش گذشت ایشالا که عزیزم همش خوش باشی این هم جنگل زیبای گلوگاه همراه با مه این هم اکبر جوجه عشق سارا و اینجا هم قبرستان زیبای سفید چاه ...
24 آبان 1392

ساری24مهر92عید قربان

ما چهار شنبه راه افتادیم رسیدیم ساری اول یک پلاژ بهمون دادن. که رسیدیم توی اون خونه. حاضر شدیم رفتیم دریاچون هوا یکم سرد بود شنا نکردم عوضش با داداشی ماسه بازی کردیم. بعد که رسیدیم حموم رفتیم و اون جا یک قطار داشت  واقعی بود. مسافر سوار می کرد دو دور می دادو پیاده می کرد ما هم سوار اون قطار شدیم خیلی حال دادظهزرش که مامان بابام می خواستن بخوابن بابام بهم پول داد که سوار اون قطار بشم رفتم تنهایی سوار شدم اون هم خیلی حال داد. چون اسم پلاژش راهن بود قطارهم توش بود.توی اون سبزه ها یک سیب پلاستیکی گنده گذاشته بودن من هم باسیب قرمز عکس گرفتم هم با سیب زرد.عکس هاش رو می زارم.یک شب خوابیدیم رفتیم گرگان وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم گ...
24 آبان 1392

ساری

ما 5شنبه ی هفته ی قبل به ساری سفر کردیم اول که رسیدیم ساری یک اقا بهمون پلاژ داد بعدکه لباسامون رو عوض کردیم  با خودمون تویوپ برده بودیم  دریاکه شنا کنیم. جلوی ساحل هم پر بود از ماهی های کوچولو ولی از ما هی ها می ترسیدم.یک ماهی گنده داشت دقیقاً شکل همین ماهی وحشت ناک بود من که خیلی خیلی ترسیدم. توش خرچنگم داشت  اب دریاش خیلی خیلی زیبا بود.. بعد که فرداش شدظهرش مامان بابام داشتن استراحت میکردن امامن رفتم پارکش چون من از خوابیدن خوشم نمیاد فقط خواب های شب مزه میده. من رفتم پارکش و یکم بازی کردم خودم تنهایی ولی مواظب بودم.تاب بازی میکردم بعد که از تاب بازی خسته شدم خودم تنهایی رفتم دریا البته نمی خواستم ...
10 تير 1392

سفربه مشهد

امروز میخوام یکی از خاطره های مسافرتم و که دیگه میدونم خاطره هاش تو ذهنم میمونه رو بنویسم. مسافرت های قبلی رو زیاد یادم نیست چون سنم کم بود. دوبار دیگه رفته بودم مشهد اما اصلا یادم نمیاد. براتون بگم این روزی کلی بهم خوش گذشت. اول رفتیم توی هتل زیاد بزرگ نبود یک اتاق خواب داشت و یه پذیرایی اسمشم هتل  یلدا بود. .رفتیم اون جا و یکم استراحت کردیم و رفتیم حرم امام رضا برای همه دوستان و فامیل چند رکعت نماز خوندم وزیارت کردم.اخه من چند سال بود حرم رو ندیده  بودم. بخاطر همین تعجب کرده بودم که حرم امام رضا از طلا ساخته شده وتوشم هم بوی عطر میو مد هم  از اینه ساخته شده بودو توشم لوستر های بزرگ چسبونده بودند.بعد ...
18 خرداد 1392

13بدر

سلام من ١٣بدروباباباومامان.گذروندیم اون جاخیییییییییییییلی خوش گذشت.وسیله هاروجمع کردیم.وگفتم توپم بیارم.که منو مامانی باهم بازی کنیم.اون جایی که رفتیم.خیللللللللللللللللللللللللللللللللی بوته های خاربزرگی بود.وقتی که رسیدیم. داشتم بازی میکردیم.اون وقت مامانی توپو پرت کرد.یکدفعه توپ رفت توی اون بوته ها بادش در رفت.خیلللللللللللللللللللللللللللللی گریه کردم.این عکسای سیزده بدر. این هم داداشی یک هفته بعد وقتی رفتیم گرگان خونه خاله بابام این عکس و تو راه که میرفتیم مامان ازم گرفت اونجا خیلی قشنگ بود رفتیم تو ابرها ...
26 فروردين 1392
1