دختر کلاس چهارمی من
ساراجونم عشقم شیرینم دختر کلاس چهارمی من کلاس چهارم رفتنت مباااااااااااااااااااااااااااارکه عزیزم
چندروز مونده مدارس باز شن شروع کردی از دلتنگی و دوست و کلاس و .....حرف زدن منم با هر جمله ای که میگفتی یاد بچگی های خودم میفتادم .دقیقاً همان افکار و همان کلمات
اصولا روز اول چون سرویس های بچه ها هنوز تقسیم بندی نشده باید با من یا بابا میرفتی. به پیشنهاد خودت چون همه با مامانها میان و تعداد باباها کمه من یه ساعت اول صبح رو مرخصی گرفتم و ساعت 7 صبح وقتی با کمک پرستارت از زیر قران ردت کردیم و من و تو راهی شدیم. جای پارک نبود و مجبور شدیم دوتایی تا در مدرسه یکم پیاده روی کنیم که خیلی هم حال داد.
وقتی وارد شدیم مثل کلاس اولی ها از دوستات خجالت میکشیدی و جای اینکه بپری بغل دوستات و سلام احوال پرسی کنی سرت و بالا میگرفتی کسی تورو نبینه و من مجبور بودم با همه دوستات روبوسی کنم
5 دقیقه ای که گذشت یخت باز شد و شروع کردی به خوش و بش کردن
اولین دوستات هم مهدیه و هلیا و معصومه بودن
یکم منتظر بودم پریسا دوست صمیمیت بیاد اما نیومد و اجازه دادی من برگردم سر کار
بعد هم خداحافظی کردم و وقتی برمیگشتم یییه دنیا واست آرزوهای خوب می کردم
همیشه شاد و خوشحال و موفق باشی دخترم
تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی
و بهترین غزل توی دفترم باشی
تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید
و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی
خدا کند که ببینم عروس گلهایی
خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی
خدا کند که پر از عشق مادرت باشی
خدا کند که پر از مهر مادرم باشی
همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد
تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی
تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود
تو دست کوچک باران باورم باشی
بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد
بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی
تو آمدی و خدا خواست از همان اول
تمام دلخوشی روز آخرم باشی
روز اول کلاس چهارم
واین هم عکس دخترم هنگام رفتن به عزاداری روز 5 ام محرم