قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

شهربازی

1392/6/6 16:37
1,589 بازدید
اشتراک گذاری

من می خوام یک خاطره بگم. من و دختر خاله های عزیزم فاطمه و الهه باهم رفتیم شهربای ببخشید دیر نوشتم اصلا حواسم نبود .و خیلی خیلی حال داد هی از قصر بادی میرفتیم بالا میپریدیم و سر می خوردیم استخر توپو ... بعدش اکروجت سوارشدیم اکروجت یه شیر پلاستیکی توش میشینی مبرت بالا و پائین.بعدش فاطمه و الهه قطار سوارشدن من سوار نشدم دوست ندارم ازو نا. بعدش قایق سوارشدیم یه چندتا قایق پلاستیکی هست توش می شینی و پاهات رو دارز می کنی و پارو می زنی الته روی اب.

نوبت مون که تموم شد رقتیم قو توش می شینی روی اب می چرخی. با یک مسابقه که متاسفانه نبردیمناراحت

رالی کودک

ببخشید مامانم پارسا دستش بود خوب عکس ننداخت امید وارم از همین5تا عکس م خوشتون اومده باشه بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

كيانا
6 شهریور 92 20:11

عكسا مهم نيستن مهم اينه كه بهتون خوش گذشته


ممنون عزیزم
كيانا
6 شهریور 92 20:53
آپم



☂ marjan ☂
7 شهریور 92 20:51
الآن من نمیدونم شما نوشتی یا مامان؟
در هرصورت پست قبلت دل منو برد!
دلم برا مدرسه تنگ شد!
خوشحال میشم به منم سر بزنی و اگر موافق به تبادل لینک بودی بهم بگو خوشحال میشم! بوسسسسسس


چشم بازم میام ولی من متوجه ی منظورتون نشدم اون رو که خودم نوشتم مامانم ننوشت
مامان یزدان
9 شهریور 92 10:03
پس حسابی خوش گذشته.


اوووووووووووو خیلی
مامان عرفان
10 شهریور 92 12:42
الهي هميشه خوش باشي


tanku
نسیم-مامان آرتین
10 شهریور 92 14:11
سارا جون همه عکسات محشره بخصوص اون یکی که داداش تربچه ات هم هست فوق العاده است


ممنون خاله نسیم
مامان مهدیس و ملیسا
15 شهریور 92 23:01
میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت

میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید

روز دختر مبارک سارا جونممممممممم


ممنون خاله جون
زهرا
20 آذر 92 18:02
20
مینا
14 اردیبهشت 93 23:00
سارا جون پنجشنبه که میای خونمون