قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

ساری

1392/4/10 18:09
791 بازدید
اشتراک گذاری

ما 5شنبه ی هفته ی قبل به ساری سفر کردیم اول که رسیدیم ساری یک اقا بهمون پلاژ داد بعدکه لباسامون رو عوض کردیم  با خودمون تویوپ برده بودیم دریاکه شنا کنیم.

جلوی ساحل هم پر بود از ماهی های کوچولو ولی از ما هی هامی ترسیدم.یک ماهی گنده داشت دقیقاً شکل همین ماهی وحشت ناک بود من که خیلی خیلی ترسیدم.توش خرچنگم داشت اب دریاش خیلی خیلی زیبا بود..

بعد که فرداش شدظهرش مامان بابام داشتن استراحت میکردن امامن رفتم پارکش چون من از خوابیدن خوشم نمیاد فقط خواب های شب مزه میده.

من رفتم پارکش و یکم بازی کردم خودم تنهایی ولی مواظب بودم.تاب بازی میکردمSwinging 2بعد که از تاب بازی خسته شدم

خودم تنهایی رفتم دریا البته نمی خواستم برم توی اب فقط می خواستم نگاه کنم.

بعد رفتم خونه دیدم مامان و بابام  دارن وسیله جمع می کنن که بریم دامغان.بعد بهشون گفتم پس چرا ناهار نخوردیم گفت می خوایم بریم رستوران حاج حسن.بعد رفتیم اون جا انقدر گشنم بود که نگو.بعدش هم راه افتادیم و امدیم خونه داداشی هم زیاد  اذیت نکرد.

این هم منم که توی دریام

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان یزدان
11 تیر 92 8:53
خوش بحالت دریا


خوب شماهم برید
نسیم-مامان آرتین
11 تیر 92 9:21
همیشه به گردش وتفریح
♥متین من♥
12 تیر 92 17:24
معلومه خاله بهت خوش گذشته همیشه شاد باشی


ممنون عزیزم
مامان فهيمه
15 تیر 92 18:30
هميشه به سفر دختر ناز