غایب بودن من
من چهارشنبه غایب بودم.وتنهاتوی خونه مونده بودم وهمش به درودیوارنگاه می کردم.غایب بودن من الکی بودچون به خاطر یه موضوع کوچولو نرفته بودم. روز قبلش که از مدرسه اومدم به مامان و بابا گفتم من فردا مدرسه نمیرم بخاطر اینکه خانوم معلم جای من وعوض کرد و برده آخر کلاس. بابایی ناراحت شد گفت فردا میام با خانومتون حرف میزنم ببینم که برا چی برده ات آخر کلاس.
فردا که شد سرویس اومد دنبالم مامانی بهش گفت که سارا نمیاد. بعد هم خوشحال شدم و شروع کردم بازی کردن. مامان هم رفت سر کار. وسط روز چند بار یکی خونه زنگ زد اما من گوشی و برنداشتم زنگ زدم مامان گفتم این شماره کیه فهمیدم که از مدرسه بودن چون به مامانی زنگ زده بودن و او براشون توضیح داده بود.
بابایی هم رفته بود مدرسه با خانوم بخشی ناظممون صحبت کرده بود. خانوممون هم برا بابایی توضیح داد چون چند بار به سارا تذکر دادم موقع نوشتن بشینه و ایستاده ننویسه گوش نکرد بردمش ته کلاس تا بعد یه مدت بیارمش جلو.
بعد هم که بابایی اومد خونه من بهش قول دادم دیگه الکی غیبت نکنم. فرداش هم که رفتم مدرسه به خانوم معلممون هم قول دادم.