دختر ناز کلاس دومیم
سارا جون عزیز دل مامان الان که مدرسه هستی دلم واست ضعف رفت گفتم بیام چند کلمه ای واست بنویسم از دلتنگی در بیام. داداشی هم خوابه هرچند چند دقیقه دیگه از راه سربرسی در حالی که کیفت هنوز رو پشتته اول داداشی و بیدار میکنی. بعداً هم میزنی زیر قولت و شلوار و مانتو و مقنعه و کیف و کاپشن و شال و کلاه و هرکدوم یه جا میندازی و داداشی که خواب آلو هم هست و بغل میکنی و بدو بدو راه میری. نمیدونم از دست این کارها باید غصه هم بخورم یا نه ولی چون میدونم دیگه تکرار نمیشن به فال نیک میگیرم و با هم میخندیم. اما این بابا هست که همیشه بهت میگه عجب عهد نامه ای با مامان به تصویب رسوندین دریغ از اجرا کردن یه بندش.
چند روزی هست ریاضی هات و خوب انجام میدی و راه افتادی علوم و دیکته و هدیه های آسمانی رو هم هروقت میپرسم جواب میدی آفرین دختر زرنگم که میبینی مامانی کار داره خودت درسهات و میخونی.
بعضی وقتها هم دیکته ات و جای من امضا میکنی و میبینی شبیه مامان نشده کلی گریه راه میندازی و آخر سر منم باید بیام یه جور درستش کنم
نمیدونم چرا حدود ١ ماهی هست دوچرخه ٣سالگیت و برمیداری و تو حیاط کلی میچرخی و بازی میکنی. شاید گفتم این و بدیم پارسا عکس العمل نشون میدی اما تو میگی از دوچرخه بزرگم خوشم نمیاد . نمیدونم چرا ولی به هر دلیل من و بابا هم خیلی میخندیم وقتی با شال و کلاه از تو حیاط میای بعد از سه چرخه سواری.
دوشنبه این هفته یعنی فردا قراره بیام با معلمتون صحبت کنم ببینم رای هست از دخترم یانه.هرچند که دیشب تا این و شنیدی با التماس گفتی مامان چی میخوای بگی بهش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستت داره مامان عزیزم . مرسی که با همه شیطنهات این همه دلسوز مامان و بابایی عزیزم.
اینها هم چند تا عکس از چند روز پیشتن