قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

خاطرات مدرسه

1392/3/1 13:34
544 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان من امروز رفتم مدرسه.دوربین وباخودم برده بودم که یک عکس کلی بگیریم ویک خاطره داشته باشیم.خانوممون دعوام کردوگفت چرا اینو اوردی مدرسه اون موقع من گفتم که می خاستیم عکس بگیریم.بعد اون موقع من ودوستام یواشکی عکس انداختیم

حالا ولش کن بریم سر اصل مطلب

تازه می خوان کارنامه ی اصلی رو بدن من مامانم باید٩٢/٢/٣بره بگیره و١٠ صبح اون جا باشه. تا کارناممو بگیره.دعا میکنم که کارنامه ی اصلیم رو همشو خیلی خوب بگیرم

ما همش توی کلاسمون ٤ نفر بودیم.

بعد اون موقع خانوم مدیرمون گفت فردا اجباری نیسته که مدرسه بیاین ولی گفت باید زنگ بزنیدکه ما بفهمیم که فردا می خاد کی بیا وکی نیاد.من اون موقع باخودم گفتم چون روز اخر بیام و عکس بندازم که بک خاطره ی خوب داشته باشم

 

توی کلاس کلی بازی کردیم.مثل اسم فامیل همیشه میخایم منو دوستام اسم فامیل بازی کنیم من ازهمه زودتر میگه استوب بعد رفتیم  توی  حیاط کلی لیلی بازی کردیم.خیلی جالبه که همیشه من توی لیله اول میشم.

این هم عکس ازمنو دوستام

 

 منو دوستام

این هم دوستام

 این هم که یکی از دوستام رفته پشت نمی دونم چرا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نگار
2 خرداد 92 8:39
سلام چه كلاس خوب و كم جمعيتي دارين . چه دوستهاي خوب و صميمي به به آدم كيف ميكنه . آخرين روز مدرسه يك چيز ديگه است . ممان سارا ايشالا روزي برسه كه عكسهاي فارغ التحصيلي گل دخترمون را در رشته دلخوه اش را تو وب ببينم . من الان كلي افسوس ميخورم كه چرا از مدرسه و دوستهام عكس نگرفتم .