قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

عید92باداداشی

1392/1/13 15:15
469 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عیدهمتون مبارک.

 

 من خیلللللللللی خوشحالم که ازدوباره عید اومده ومن عیدوباداداشی که توی زندگیش اولین عیدوداره می گذرونه. ماعیدو تصمیم گرفتیم که به شمال بریم.خیییییییییییییییییییییییلی راهش دور بودوکلی داداشی گریه میکردوخیلی مامان رواذیت میکرد.خلاصه رفتیم توی یک خونه قراربود2روزبمونیم. بعداز استراحت قراربود بریم دریا دریاخیییییییییییییییییلی زیبا بودو کللللللللللللللللللللللللللللللللللی من وداداشی عکس انداختیم.بعدرفتیم خونه بازحوصلم سررفت.مابا خودمون یک بد مین تون اورده بودیم.من تصمیم گرفتم بامامانم بازی کنم.شب شدشاممون خوردیم  وخوابیدیم.بعدیواشکی منو مامانم بچه روگذاشتیم پیش باباوسریع رفتیم دریا توی کفشم ماسه ریخته بود.رفتم جلو دریا که اب بره توی کفشم وماسه هاش برن.اماازاین کرم کوچولو ها رفت توی کفشم وجیغم رفت هواانقدرجیغ زدم.مامانم اومده بود پیش دریا که ارامش بگیره امامن ارامش اون روخراب کردم مامانم مجبورشد بریم خونه.ازاون ببعددیگه مامان خودش تنهایی میره دریا.شب شدشاممونم خوردیم وخوابیدیم.صبح شدظهرشدقراربود نهارمون وبریم رستوران.رستورانش خییییییییییییییییییییییییییلی بزرگ بود.رفتیم نشستیم.برای داداشی هم یک صندلی مخصوص اوردند.بعدازین که نهارخوردیم صاحب رستوران به من یک جایزه داد.رفتیم خونه شب شدشاممون خوردیم ومن خیلی ناراحت بودم که فردامیخوایم بریم.خوابیدیدیم.صبح شد.رفتیم دریاکه ازش خداحافظی کنم.بابادیروزش یک بادبادک خریده بود.که هواکنیم.هواکردیم ودیگه موقع  رفتن بود.ازدریا خداحافظی کردم.بعدکه اومدیم دامغان واون2روزحسابی به من وداداشی خوش گذشت.این هم منم که وسط گل هانشستم.من وگل هامن وداداشی کنار دردریامن وداداشیمن کناردریامن ودریاحلزوناین هم حلزونی که موعقع ی برگشتن پام رفت روش مرداین هم من وداداشیمن وداداشی روی ماسه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نسیم-مامان آرتین
17 فروردین 92 9:42
عزیز دلم سال نو مبارک ایشالا سال خوبی رو در کنار مامان وبابای مهربونت داشته باشیآفرین سارا جون شما از مامانی زرنگ تر شدی و وبتو آپ کردی