قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

سفربه مشهد

1392/3/18 18:57
2,589 بازدید
اشتراک گذاری

امروز میخوام یکی از خاطره های مسافرتم و که دیگه میدونم خاطره هاش تو ذهنم میمونه رو بنویسم. مسافرت های قبلی رو زیاد یادم نیست چون سنم کم بود. دوبار دیگه رفته بودم مشهد اما اصلا یادم نمیاد.

براتون بگم این روزی کلی بهم خوش گذشت.اول رفتیم توی هتل زیاد بزرگ نبود یک اتاق خواب داشت و یه پذیرایی اسمشم هتل  یلدا بود.

.رفتیم اون جا و یکم استراحت کردیمSleeping و رفتیم حرم امام رضا برای همه دوستان و فامیل چند رکعت نماز خوندم وزیارت کردم.اخه من چند سال بود حرم رو ندیده  بودم.

بخاطر همین تعجب کرده بودم که حرم امام رضا از طلا ساخته شده وتوشم هم بوی عطر میو مد هم  از اینه ساخته شده بودو توشم لوستر های بزرگ چسبونده بودند.بعد که ازحرم امدیم رفتیم خونه .شبش هم رفتیم بازار کلی چیز خریدیم.

بعد که صبح زود بیدار شدیم رفتیم پارک ملت یعنی همون شهر بازیش16.gif.ترن هواییشleejoo_kids_009.gif خیلی بزرگ بود.ما قطار سوارشدیم.

بعدرفتیم توی تونلش اون جا اسکلت داشت وصدای وحشت ناک میومد.قبل از اینکه قطارمون راه بیفته رعد و برق شدیدی شروع شد و همه زیر بارون فرار میکردن خیلی وحشتناک بود تازه تگرگ هم میومداومدیم خونه .ظهرش خوابدیم.حالا شنبه تموم شد.حالابراتون یک شنبشو بگم ما فقط تا دوشنبه موندیم.

یشنبش صبح شدواین وراون ور رفتیم.

شبش دوست داشتیم بریم یه رستوران اونم یک تاکسی بهمون گفت کدوم رستوران بهتره.اونم به ما رستوران بابا قدرت وگفت اون جارفتیم غذاش خوب بود.15.gif

 

باز خوابیدیم Pillowرسیدبه شنبه.ببخحشید ما شنبه می خواستیم برگردیم.

رسیدیم به جای مهمش لطفاً بخونید.

رفتیم سرزمین موج های ابیش.اونقدر توی صف ایستادیم تا نوبت مون شد.

رفتیم توی پارکش خیلی خیلی جمعیت بود تازه برای کودکان جدا داشت یه سرسره برای ما بود کج سر می خوردی خییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی حال داد.ابش تا پامون بود می شد بری زیر اب ازساعت رفتیم تا ساعت اون جاموندیم.اون جاهم رستوران داشت صبحانمون واون جا خوردیم.

که شب شدو وقت وسیله جمع کردن بود که فردایعنی شنبه حرکت کنیم بیایم دامغان.

صبح که شد از اسانسور رفتیم پائین و می خواستیم بیایم .

زیاد توراه نبودیم.که رسیدیم شهر خودمون.

تازه ما که همینطوری نرفتیم مشهد که چون کارنامم وهمشو خیلی خوب شده بودم بابام گفت می برمت مشهد.

شهر مشهد ازاون شهرایی که من خیلی خیلی دوستش دارم اونم وقت بخاطر حرمش.

این هم یکی از مجسمه ی رستوران باباقدرت

عکس من وباباقدرت

منم ویک شتر مجسمه

این هم بارون شدیدی که نوشته بودم

 

 منم توی رستوران

واین هم چرخ وفلک مشهد

این هم یکی از وسیله های شهربازی

منم توی حرم

این هم یکیدیگه از وسیله ها که خیلی ازش می ترسم

 

المس شهر

منوداداشی

این جا من وداداشی توی حرم

این جاروی مبل نشستم

این هاهم توربین های بادی

منم توی بازار رضا

من اشق بستنی

منم کنار توربین های بادی

تا یک مطلب دیگه بای بایبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان عرفان
18 خرداد 92 8:14
مرسي سارا جونم چشمهاي گلت قشنگه . زيارت قبول خانوم كوچولو.
مامان عرفان
18 خرداد 92 9:41
سارا خانوم عكسهات خيلي قشنگه . مخصوصا عكسي كه با چادر انداختي . خاطره هات را هم خيلي خوب نوشتي . ايشالا هميشه كنار مامان و بابات و داداشي ات هميشه خوش باشي .
ساغر
20 خرداد 92 12:11
سارا جونی عکسات خیلی قشنگ بودن ببخشید اون یکی رمز رو نمیتون بدم ولی یکی دیگش رو همون که مال عکسام هست میتونم بدم عزیزززززز دلم لینکت کردمم بایــــــــــــ
ساغر
20 خرداد 92 13:07
فداتـــــــــــــــ رمز رو برات تلگراف کردممممممم
ساغر
20 خرداد 92 13:48
سارا ببین
اونجا برو
نوشته نی نی های انلاین اونجا مامن ها و بچه ها هستن
اگه درخواست بدی
و اونا درخواست توررو قبول کنن
میتونید با هم حرف بزنید
همون چت
من به تو درخواست دادم
تو برو توی نی نی گپ درخواست منو قبول کن
بعد بزن شروع چت
بعد که شروع شد اونجا چت میکنیم
گرفتی؟

ممنون عزیزم
نازنین
25 خرداد 92 16:38
چه دختر نازی دارین.خدا براتون نگهش داره.
اینم ادرس وبلاگ نیکو.خوشحال میشیم به ماهم سر بزنید.

http://www.nikoo-mousavi.niniweblog.com

ممنون جیگر