قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

خواب موندن من

1392/4/14 13:53
378 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.من دوشنبه برای کلاس زبان خواب موندم.هیچی ساعتم رو که سر ساعت٨گذاشته بودم نصفه شب ساعتم باتریش تموم شد.

حالا بقیش.اخر سر بابوق سرویسم بیدارشدم دیگه نمی دونستم چکار کنم به مامان زنگ بزنم یابه سرویسم بگم صبر کنه گفتم برم به سرویسم بگم صبرکنه.

حالا بگو نه صورتم رو شستم,نه صبحانه خوردم,نه خوراکی گزاشتم که بخورم باعجله ی خیلی خیلی زیاد لباس پوشیدم و رفتم توی ماشین.

ساعت بد خواب مونده بود زنگ نزد و منو بیدار نکرد.

بعد که از کلاس اومدم تازه داشتم صبحانه می خوردم و دست و صورتم رو شستم.خلاصه بهتون بگم روز دوشنبه بدترین رو زندگیم بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان محمدرضا
14 تیر 92 16:52
چه دختر نازییییییی وبت خیلی قشنگه خاله جون
سلام عزیزم پسرم تو2تا مسابقه شرکت کرده اگه دوس داشتین به وبلاگش بیایین وبهش رای بدین
مرسییییییییییی


ممنون عزیزم من قبلاًبهشما رای دادم امید وارم برنده بشین
نگار - مامان عرفان
15 تیر 92 9:03
سارايي درگير امتحانم . سه شنبه امتحان را بدم خلاص ميشم .


خاله نگار زود تر بده تر خدااااااااا راستی امتحان چی؟؟
مامان یزدان
15 تیر 92 10:11
ساعته بدددددددددددددددد


واقاً
نسیم-مامان آرتین
16 تیر 92 10:02
ای جونم روز بد نبوده بلکه یه خاطره خوب برای آیندت میشه


اره این بهتر بود می گفتم