قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

شهر بازی

اخجووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون. یکشنبه می خوان فاطمه الهه دختر خاله های عزیزم بیان باهم بریم شهر بازی شاهرود هووووووووووووووووووووووورا. من خیلی خیلی خوش حالم. قراره صبح یشنبه بیان بعد از ظهر راه بیافتیم بریم شاهرود. تاز ه اونجاهم مرغ سوخاری می خوریم یک جاهی رو همکار بابام به بابام معرفی کرده برین اینجا مرغ سوخاری هاش عالییییییییی. ما رفته بودیم شاهرود اونا خوردیم خیلی خوش مزه بود. امیدوارم بهمون خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوش بگذره . . . . . . . . . . . . . . . . . . من انقدر دارم میگم دختر خاله های عزیزم&n...
4 شهريور 1393

برای اولین بار

من امروز برای اولین بار به مامانم گفتم مامان برای من و حساب کن ببین چند روزَمه. مامانم ماشین حساب گرفت با یه کاغذو خودکار برای روزَ م رو حساب کرد دید 3500روزَمه. اخه من همش میرم توی وبلاگ نی نی ها یا مثل همین پارسا خودمون می بینم که روز هاشون رو مامان ا شون براشون نوشتن من هم توی فکرم بود به مامانم بگم برام روزَم رو حساب کنه تا بیام مطلبش رو بنویسم اخه منم نی نی ام (مامانم بهم میگه چه نی نی گنده ای) از این به بعد به مامانم میگم که روزَ رو حساب کنه من بیام اینجا بنویسم   روزگی م مبارک. ...
29 مرداد 1393

خیلی خوشحالم

واااااااااااااااااااای نمیدونید چقدر خوشحالم که یک ماه دیگه مدرسه ها شروع میشه و من دیگه توی خونه حوصلم سر نمی ره.دلم برا دوستام خیلی تنگ شده از دوباره دلم می خواد بنویسم بخونم و........ ولی من به یک چیز خیلی ناراحت هستم. چون همه دارن میگن کلاس چهارم از همه ی کلاس ها سختره . ولی من توی شب قدر دعاکردم به خدا گفتم : خدایا من با کمک خودت و خودم کلاس چهارم رو بگذرونم . امیدوارم دعام مستجاب بشه. من اونقدر خوش حالم که روزی دوبار میرم و کیفم و نگاه می کنم . همش تو خونه کفشا مو پام میکنم. باخودم می گم ای کاش فردا اول مهر بود و من می رفتم مدرسه. *مدرسه دوست دارم *   ...
28 مرداد 1393

روز های تابستانی 93

سلامممممممممم.من دارم روز های تابستونیم رو به خوبی می گذرونم.داشتیم می رفتیم امیریه که یک دفعه دیدم شهرداریک پاکت پسته ی با چندتا پسته گذاشته و هم رو هم باسیمان درست کرده چیز خیلی جالبی هم بود تازه روش هم نوشته بود سوغات دامغان. این جاهم خیلی جالب بود یک پسته روزمیین افتاده بود شل شده بود منم انو بغل کردم و عکس گرفتم ...
16 مرداد 1393

تولد باباییم

باباجونم تولدت مبارککککککککککککک. تولدت تیر بود ولی من دارم امروز می نویسم. شمارو کلک زدیم که می خوایم بریم خرید روزانه شماهم رفتی ماهم کادو هات رو گرفتیم   بابایی جونم سالگیت مبارک . وشماهم حسابی تشکر کردی وحالا کادو ها این کادو من اینم سه تا زیر پوش از طرف پارسا اینم از طرف مامان ادکلن opn عشق بابا در شب های خوشبختی تو سهم من تنهایی است در دل من اما فقط آرزوی توست پدر عزیزم تولدت مبارک . . . ...
29 تير 1393

چه عجب

سلام دوستای گلم من امروز مامانی رفته بود برای ثبت نام مدرسه ام. گفت لباس فرم ماتون عوض شده خیلی خوش حال شدم.گفت مثل تهرانی ا شده لباساتون یک مانتو سرخ ابی با یک سارافون خاکستری روش گفت دیگه کلاس 4 و 5 و 6 لباساتون همینه به خندیدم و به مامانم گفتم اشکال نداره از شر این لباس فورم بنفش را حت شدم بعدشم مامانم به مدیرمون گفت اگه امسال بنفش باشه سارا گفت نمی ام مدرسه   ...
23 تير 1393

از فردا کامل

اخجوووووووووووووووووووووووووون من از فردا می خوام روز ه ی کامل بگیرم. مامانم گفته اگه دیدی حالت خوب نیست باطلش کن   من از فردا می خوام روزه کامل رو امتحان کنم. برام دعا کنین که روزه ی کامل رو تحمل کنم. فردا با دهان روزه می ام این جا مطلب ساریم و زمین مون و می زارم. اینم عکس ...
9 تير 1393

یک چیزبرای نی نی های هم سن و سال خودم

اگر اینجا توی نی نی وبلاگ نی نی هست که هم سن و سال من باشه یا 4و5و6و7  سالش باشه یااگر نی نی از من بزرگ تر باشه توی سن 13 یا 14 یا 12و11 سالش باشه می تونه این بازی خیلی خیلی جالب رو انجام بازی پلنگ صورتی. من که خیلی از بازیش راضیم PPanther ...
8 تير 1393

آرزوی برآورده شده من

ما میخوایم بریم ساری اما این دفعه فرق داره حتما باخودتون میگین برای چی برای اینکه ما یه زمین کنار دریا خریدیم. ما فردا داریم میریم اونجا که بهش پول بدیم خونمون و بسازه.بابام گفت شماهم بیاین یک شب اونجا بخوابیم بریم یکی از همون پلاژا. دعا کنین که زودتر خونمون و بسازه. بابای تا یکشنبه. فکرکنم خونمون اینجوری شه آرزوم بود خودمون یه ویلا داشته باشیم. خدایا ممنونم که داری من و به آرزم میرسونی   ...
5 تير 1393