قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

روز دختر

سلام. روز دختر و ولادت حضرت معصومه به همه ی شما دختران مبارک باد.   من از تو گلبنی بهتر ندیدم / ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم میان این همه گلهای عالم / گلی خوشبوتر از دختر ندیدم . . . روز دختر مبارک ...
16 شهريور 1392

شهربازی

من می خوام یک خاطره بگم. من و دختر خاله های عزیزم فاطمه و الهه باهم رفتیم شهربای ببخشید دیر نوشتم اصلا حواسم نبود .و خیلی خیلی حال داد هی از قصر بادی میرفتیم بالا میپریدیم و سر می خوردیم استخر توپو ... بعدش اکروجت سوارشدیم اکروجت یه شیر پلاستیکی توش میشینی مبرت بالا و پائین.بعدش فاطمه و الهه قطار سوارشدن من سوار نشدم دوست ندارم ازو نا. بعدش قایق سوارشدیم یه چندتا قایق پلاستیکی هست توش می شینی و پاهات رو دارز می کنی و پارو می زنی الته روی اب. نوبت مون که تموم شد رقتیم قو توش می شینی روی اب می چرخی. با یک مسابقه که متاسفانه نبردیم ببخشید مامانم پارسا دستش بود خوب عکس ننداخت امید وارم از هم...
6 شهريور 1392

هی همرو گرفتم

من خیلی خوشحالم که لوازم تحریرمو گرفتم هی بوسشون می کنم و هی نگاشون میکنم. همه چی مو گرفتم کفش,کیف...... ببخشید که خیلی کم مطلب نوشتم. این هم عکس ها کیف جامدادی برچسب دفتر مشق ها برنامه ی هفتگی دفتر ریاضی خطکش   مدادرنگی کفش کتانی   کفش اصلی     و دفترچه ...
3 شهريور 1392

سر سره

سلام دوستان من یک سر سره ی جدید درست کردم. و خیلی ازش خوشم اومده. همش میرم بالاش میایم پائین. تازه درستش کردم همین امروز. چیز خوبی برای سرگرمی سه تا عکس از من و سر سره. امید وارم از مطلب و عکسام خوشتون اومده باشه. بای ...
29 مرداد 1392

تموم شد رفت

هییییییییییییییییی تموم شد رفت دندون پزشکی هوراااااااااااااا. دیگه دندون خراب ندارم فقط اخری بود. سلام دوستان ببخشید که انقدر شلوغش کردم. اخه خیلی خیلی خوش حالم که رفت از دندون پزشکی خبری نیست.ما رفتیم تو دندون پزشکی یکم تول کشید بعد صدامون زد بابایی بعداز من کارشو انجام داد. خلاصه یک خبر بدو یک خبر خوب. خبر بد: امپولش  درد داشت اما به اندازی کشیدن نه" کشیدنش رو به نق نق افتادم گریه نکردم دکترم خیلی ساده و مهربون بود  اخر سرش گفت چه دختر شجاعی منم به خودم نازیدم. اول که امپول زد یکم صبر کرد نمی دونم چرا اگه می دونین بهم بگین.بعد من و صدا کرد که بیا برات بکشم تمام دست و پا هام لرزید. با لرزش رفتم روی صندلی یک خبر کیست ...
21 مرداد 1392

واقعاً چه زود گذشت

وااااااای باز فردا نوبت دندون پزشکی اه. من هی دارم به مامانم میگم که نمی خوام دندونم رو بکشم اما مامانم میگه نه اگه نکشی دندون از اون ور لثت می زنه بیرون. اونم ریشه. به بابامم اسرار می کنم ولی بابامم حرف مامانم رو میگه.هی میشینم فکرمی کنم ایا درد داره؟ ایا درد نداره ؟ ایا متوسط؟ دفعه ی پیش که رفته بودم برای امپولش متوسط بود. یعنی از کشیدنش کمتر درد داشت اما کشیدن درد داشت. مامانم میگه: وقتی یک چیزی رو می خوان از بدنت بکشن خوب درد میاد. تازه بابامم میگه: کار من که از تو بدتره برای من ایمپلنت.باید شیش تا امپول بزنم من هم اینجوری شدم بعد همون موقع یک فکر جدید به ذهنم رسید با خودم گفتم با خودم 100 تا کتاب میبرم بابایی ...
20 مرداد 1392

اخجون

سلام دوستان من خانوممون گفته بود برای تابستونتون باید تابستانه بخرین جدول ضرب حل کنید. خلاصه این چیز ها.ما دیروز از چهار جا پرسیدیم اما هیچ کدوم از مغازه ها تابستانه نداشتن. یعنی تموم کرده بودن.ما هم نمیدونستیم چی بخریم.بعد گاج رو هم از یک مغازه پرسیدیم اما خودش نداشت به همون گفت که از کجا باید گاج بخریم راهشم طولانی بود نزدیک افطارم بود.دیگه وقط نشد امروز مامانم بهم گفت بابا برات گاج خریده.اومد خونه میاره.من هم صبرم نبود که بابایی بیاد. الان ظهره بابا اومده و کتاب گاج رو بهم داد .من هم الان از خوش حالی دارم پر می کشم . این هم عکسش ...
13 مرداد 1392

پایان ترم سوم

دختر ناز مامان ترم سوم زبانش هم تموم شد. فدات بشه مامان که اینهمه ذوق داری. ساعت ١١ میدونستم که رسیدی خونه زنگت زدم ببینم این ترم و چکار کردی اما هر چی اصرارت کردم چیزی نگفتی گفتی باید بیای خونه بگم بهت.مثل ترمهای قبل از بانک که رسیدم گفتی مامان چشمات و ببند ته دلم میدونستم عالی نشدی چون شب قبلش متوجه شده بودم تو مکالمه یکم لنگ میزنی اما مطمئن بودم زیاد هم خراب نکردی. خلاصه چشمام و باز کردم دیدم بعلههههههههههههههه وری گود. آفرین دخترم خیلی عالی بود باز هم واسم افتتخار آفرینی کردی. بووووووووووووس خیلی واسم عزیزی( یواش بگم پارسا متوجه نشه حتی از پارسا هم بیشتر عزیزتری بوووووووووووووووووووووس) ...
13 مرداد 1392

ممنون مامان جونم

مامانی خیلی ممنون که برای من مطلب دوست داشتن من رو نوشتی.من هم خیلی تورو دوست دارم. این همه بزرگم کردی.اشکال نداره که خیلی وقت بود برام ننوشته بودی.همین یک مطلبم خیلی خیلی برام ارزش داره. دستت درد نکنه مامانی که انقدر به فکر من هستی. این هم یک شعر برای شما امید وارم خوشت بیاد.خودم انقدرررررررر گشتم تا این پیدا شدو من هم ازش خوشم اومد و گذاشتم برای مامانی.   مادر، ای پــرواز نــــرم قـــاصدک مادر، ای معنای عشق شاپرک ای تـمام نـاله هـــایت بی صدا مـــادر ای زیباترین شــعر خــدا     ...
9 مرداد 1392