ساراجونم عشقم شیرینم دختر کلاس چهارمی من کلاس چهارم رفتنت مباااااااااااااااااااااااااااارکه عزیزم چندروز مونده مدارس باز شن شروع کردی از دلتنگی و دوست و کلاس و .....حرف زدن منم با هر جمله ای که میگفتی یاد بچگی های خودم میفتادم .دقیقاً همان افکار و همان کلمات اصولا روز اول چون سرویس های بچه ها هنوز تقسیم بندی نشده باید با من یا بابا میرفتی. به پیشنهاد خودت چون همه با مامانها میان و تعداد باباها کمه من یه ساعت اول صبح رو مرخصی گرفتم و ساعت 7 صبح وقتی با کمک پرستارت از زیر قران ردت کردیم و من و تو راهی شدیم. جای پارک نبود و مجبور شدیم دوتایی تا در مدرسه یکم پیاده روی کنیم که خیلی هم حال داد. وقتی وارد شدیم مثل کلاس اولی ها از دو...