واقعاً چه زود گذشت
وااااااای باز فردا نوبت دندون پزشکی اه. من هی دارم به مامانم میگم که نمی خوام دندونم رو بکشم اما مامانم میگه نه اگه نکشی دندون از اون ور لثت می زنه بیرون. اونم ریشه.
به بابامم اسرار می کنم ولی بابامم حرف مامانم رو میگه.هی میشینم فکرمی کنم ایا درد داره؟ ایا درد نداره ؟ ایا متوسط؟ دفعه ی پیش که رفته بودم برای امپولش متوسط بود. یعنی از کشیدنش کمتر درد داشت اما کشیدن درد داشت.
مامانم میگه: وقتی یک چیزی رو می خوان از بدنت بکشن خوب درد میاد.
تازه بابامم میگه: کار من که از تو بدتره برای من ایمپلنت.باید شیش تا امپول بزنم من هم اینجوری شدم
بعد همون موقع یک فکر جدید به ذهنم رسید با خودم گفتم با خودم 100 تا کتاب میبرم بابایی هم که پیشمه یکی یکی کتابا رو بده100 تا کتاب برای یک دقیقه.
خدا حافظ تا پس فردا که دیگه دندونم رو کشیدم من فردا نوبت دارم.
بای بای.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی