قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

واقعاً چه زود گذشت

1392/5/20 10:33
467 بازدید
اشتراک گذاری

وااااااای باز فردا نوبت دندون پزشکی اه. من هی دارم به مامانم میگم که نمی خوام دندونم رو بکشم اما مامانم میگه نه اگه نکشی دندون از اون ور لثت می زنه بیرون. اونم ریشه.

به بابامم اسرار می کنم ولی بابامم حرف مامانم رو میگه.هی میشینم فکرمی کنم ایا درد داره؟ ایا درد نداره ؟ ایا متوسط؟ دفعه ی پیش که رفته بودم برای امپولش متوسط بود. یعنی از کشیدنش کمتر درد داشت اما کشیدن درد داشت.

مامانم میگه: وقتی یک چیزی رو می خوان از بدنت بکشن خوب درد میاد.

تازه بابامم میگه: کار من که از تو بدتره برای من ایمپلنت.باید شیش تا امپول بزنم من هم اینجوری شدمSHOCKED.gif

بعد همون موقع یک فکر جدید به ذهنم رسید با خودم گفتم با خودم 100 تا کتاب میبرم بابایی هم که پیشمه یکی یکی کتابا رو بده100 تا کتاب برای یک دقیقه.قهقههخنده

خدا حافظ تا پس فردا که دیگه دندونم رو کشیدم من فردا نوبت دارم.

بای بای.بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)