شعرها
من همیشه این شعر هارو واسه داداشیم میخونم
یک بچه ماهی در حوض ما بود
از صبح تا شب کارش شنا بود
آن خانه ای داشت در حوض کوچک
پیراهنش بود ازجنس پولک
آن حوض انگار یک آسمان بود
آن بچه ماهی رنگین کمان بود
اما یه روزی یک گربه ی بد
با دستهایش چنگی به او زد
از اوفقط ماند یک دانه پولک
یک یادگاری در حوض کوچک
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده
یه روز مامان رفته بازار اونُ خریده
قشنگتر از عروسکم هیچکس ندیده.
عروسک من
چشماتُ وا کن
وقتی که شب شد
اون وقت لالا کن
بیا بریم توی حیاط با من بازی کن
توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن.
جوجه جوجه طلا یی
نوکت سرخ و حنا یی
تخم خود راشکستی
چجوری بیرون جستی
گفتا جایم تنگ بود
دیوارش از سنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه کس ز من خبر داشت
دادم به خود یک تکان
مثل رستم پهلوان
تخم خود را شکستم
اینجوری بیرون جستم
تو باقچه مون مهمونیه عروسیه روبوسیه
مورچه داره آش میپزه یه آش چرب و خوشمزه
جیرجیرک آواز میخونه قشنگ و با ناز میخونه
عنکبوته تار میزنه تار میتنه و تار میزنه
کفشدوزکای خال خالی دست میزنن با خوشحالی
عورس کیه؟ عروس کیه؟
سوسک سیاه عروسه
ببین چه قدر ملوسه تور سفید رو شاخکاش
گل میریزن به زیر پاش
بادابادا مبارکش باد دلش بشه شاد شاد