قلب مامان سارا جونمقلب مامان سارا جونم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
وبلاگم وبلاگم ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

خاطره های دختر نازم

ممنون مامان جونم

مامانی خیلی ممنون که برای من مطلب دوست داشتن من رو نوشتی.من هم خیلی تورو دوست دارم. این همه بزرگم کردی.اشکال نداره که خیلی وقت بود برام ننوشته بودی.همین یک مطلبم خیلی خیلی برام ارزش داره. دستت درد نکنه مامانی که انقدر به فکر من هستی. این هم یک شعر برای شما امید وارم خوشت بیاد.خودم انقدرررررررر گشتم تا این پیدا شدو من هم ازش خوشم اومد و گذاشتم برای مامانی.   مادر، ای پــرواز نــــرم قـــاصدک مادر، ای معنای عشق شاپرک ای تـمام نـاله هـــایت بی صدا مـــادر ای زیباترین شــعر خــدا     ...
9 مرداد 1392

دوستت دارم عزیز دلم

اي هميشه جاودانه در ميان لحظه هايم ، غصه معنايي ندارد تا تو ميخندي برايم...   از جنس كدام نور بودي ستاره من؟   كه جسارت با تو بودن در من جنبيد   و من چه عاشقانه به رويت لبخند زدم   و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتي ...   و اين شد ...   "عاشقانه ي آرام "من و تو... چقدر زود بزرگ میشوی؟برای چه این همه شتاب داری؟برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست.اما اینگونه که تو می روی میترسم به گرد پایت هم نرسم. میترسم از تو جا بمانم. سارای زیبای من! خورشیدکم! انگار همین دیروز بود که من صدف...
8 مرداد 1392

2جلسه دیگه و امتحان

من خیلی خیلی خوش حالم که این همه جلسه رو گذروندم.و 2جلسه دیگه مونده اما چه فایده باز 10روزدیگه استراحت داریم . بعداز 10روز ترم چهارممون هم شرع میشه.هم خوش حالم دارم می رم کلاس سوم.هم خوش حالم می خوام بعداز 2جلسه برم ترم چهارم باورم نمیشه. اگه می خاین بقیه حرف هام رو بخونید برین ادامه ی مطلب.   ماتا چهارشنبه میریم چهارشنبه هم امتحان ولی خوشحالم که اخرین امتهانم رومی خوام بدم.اما باز از دوبارهverigoodبگیرم چی.خانوممون میگه اگه امتحان اخرتون رو verigood بگیرین کل کارنامتون میشه verigood اگه ekselentگرفتید کل کارنامتون ekselent میشه. حالا من نمیدونم امتحان اخرم رو دادمverigood دادم کارنامم verigood میشه اگه...
6 مرداد 1392

مکالمه

سلام دوستان من خانوممون بهمون گفته بود این ورقه هارو بهتون می دم اینگیلیسی بود گفت که مکالمه بخونید یعنه شعر ایگیلیسی رو به فارسی بخونید این هم عکس ورقه ای که باید مکالمش کنیم و برای خانوممون بخونیم. البته داداشی هم یکم مچالش کرده از دست تو داداشی. ...
6 مرداد 1392

کنسل شد

سلام من بابام روز دیگه خودش برای دندون پزشکی نوبت داشت. من هم دلم می خواست  روز دیگه بابابام برم.که هم مامانی بیا من حالا یک جورایی نترسم. بخاطر همین کنسل شد. من هم یک جورایی خوشحال شدم. ولی چه فایده زود میگزره. حالا اشکال نداره بازم   روز دیگه.الان فکر دارم می کنم که دندونم رو کشیدم و اومدم خونه مامانم میگه اشکال نداره چشم روهم بزرای زود می گزره. ...
1 مرداد 1392

واااااااااااااااااای

وای چیکار کنم ادامه مطلب     سلام دوستان من باز پس فردا باید برم دندون پزشکی که اون یکی ریشمم رو هم بکشم و یکی که پر کردم درد گرفته باید برم اون هم بکشم غصم گرفته. اخه اولین بارم که رفته بودم دندونم رو بکشم یکم گریه کردم میترسم این دفعه هم گریه کنم. امپول اولی رو که می زنه یکم درد می اد ولی دومی هیچی حالیت نمیشه برای کشیدنش هم دست دکتررو چسبیده بودم که زود تر تموم شه.مامانم میگه باید خوشحال باشی که می خوای بری از درد کشیدن راحت شی. من هم یکم به حرف مامانی یکم فکر کردم دیدم که داره درست می گه.مامانم میگه یک بسته ژلفن برات می خریم که درد کرد یکیش رو بخوری بابامم می گه من هم همش دارم پیش این دکتر ه دندونام رو د...
31 تير 1392

کتاب جدیدزبان

سلام دوستان من دیروز که خانوممون گفته بود یک کتاب جدیدی داریم به نام پیکچر دیکشنری. گفته بود ٢٠٠٠تومان گفت که فردا حتماً باید این کتاب رو داشته باشین.فردا که شد یعنی همین امروز من رفتم توی سالن موئسسه مون که این کتاب جدید رو بخرم.بعد کیف پولم رو باخودم بردم به هش 2000تومان دادم گفت این که کمه من بهش گفتم خانوممون گفته 2000تومان گفت که باید 5000تومان داشته باشی من هم نمی دوستم چیکار کنم رفتم توی کلاس یکدفعه پولام رو نگاه کردم دیدم یک1000تومانی وبایک 20000تومانی بایک 2000تومانی دیگه باهم جمع زدم دیدم که میشه 5000تومان خیلی خیلی خوشحال شدم  از دوباره رفتم پیش مدیرمون کتاب رو اون کتاب رو خریدم. الان خیلی خوشحالم این هم عک...
29 تير 1392

دوچرخه ی جدیدم

سلام دوستان من دیروز رفتم یک دوچرخه گرفتم فکر کنم برای کلاس شیشمم هم به درد بخره یکم از خودم بزرگتر اما پاهام میرسه که پا بزنم. وقتی پاهام رو می زارم روی زمین پنجه هام فقط می خوره به زمین.یک دوچرخه ی دیگه قبلاً داشتم اما خراب شد.صندلیش شکست. دوچرخم ابی طرهشم دخترونه. خیلی خیلی خوشحالم که یک دوچرخه ی دیگه دارم دیگه هروز بامامانم میرم توی کوچه و چرخ سواری می کنم. این هم یک سری عکس از خودم و دوچرخه     امید وارم خوشتون اومده باشه بای ...
27 تير 1392

از دوباره امتحان

من که پیروز رفته بودم کلاس زبان خانوممون گفته بود که پس فردا امتحان داریم. من هم گوشم به خانوممون نبود فرداش که شد بازم تمرین کردم امانمیدونستم که امتحان دارم. فرداش که شد سرویسم اومد دوبالم من و رسوند موئسسه.بعد رفتیم توی کلاس و خانوممون اومد بعد حاضر غایب کرد. حاضرperezent غایب  absen بعد خانوممون به من گفت برو یک صندلی بیار و جلوی من بزار اما من تعجب کرده بودم خانوممون می خواد چیکار کنه. بعد بغل دستیم رو صدا کرد کتابش رو هم با خودش برد بعد بهش گفت که از صفه ی اول تا اون جایی که یاد گرفتیم رو عکساش رو به ایگیلیسی بخون من هم این جوری شده بودم. بعد همه خوندن تا به نوبت من رسید رفتم روی صندلی نشستم . بعد ...
24 تير 1392

خرابکاری داداشی

داداشی جونم.من که امتحان داشتم شما بغل مامان بودین و مامانی تا می خواست بپرسه شما افتادی رو کتاب و پاره شد. هرچی سعی کردیم درستش کنیم  و چسبش زدیم اما مثل اولش نشد.من اون موقع خیلی خیلی از دستت عصبانی بودم. اما باخودم گفتم این یک نی نی ممکنه هرخرابکاری رو بکنه . اون موقع هم قیافت خوش حال بود که خرابکاریکردی جیگرم. فکرکنم چون خرابکاری کردی خیلی ناراحت بودی بودی حالا اشکال نداره پس اگه مدرسم شروع شه چی دیگه همه رو پاره می کنی . دیگه من اون موقع داداشی رو یک بوس گنده کردم . اگه بزرگ شیم چی دیگه به همدیگرو به زدن می افتیم واااااااااااااای . اخه حیفم نیومد که باهات قهر کنم. داداشی ی...
24 تير 1392